نقش تالشان از اشغال تا باز پس گیری قره باغ


 

نقش تالشان از اشغال تا باز پس گیری قره باغ

جمشید شمسی پور«خشتاونی»

باز پس گیری قره باغ برای جمهوری آذربایجان و تُرک زبانان کشورهای همسایه یک رویداد مهم بود. پیش رَوی به داخل قره باغ) به زبان روسی ناگورنو نامیده می شود) اشغالی آن چنان سریع و برق آسا انجام گرفت که شگفتی تحلیل گران سیاسی و قدرت های جهانی را در پی داشت . خبر این شکست در آنی واحد ، دیگر مسایل پرتنش جهانی را تحت الشعاع خود قرار داد و تیتر اول بیشتر بنگاه های خبر پراکنی دنیا گردید.

در خبرها آمده بود از همان چند روز اولِ جنگ آنچنان شکافی در داخل ارتش به وجود آمد که امرای ارتش ارمنستان را وحشت زده و نگران از اینکه اگر عقب نشینی صورت نگیرد، امکان فرو پاشی کشور را در پی خواهد داشت. در نتیجه با پا در میانی روسیه(!) ، شهرهای اشغالی یکی پس از دیگری به دولت آذربایجان پس داده شد.قره باغی که گفته می شد برای آذری ها یک آرزوی دست نیافتنی است و با شکست ارمنستان ناممکن را ممکن ساخت.

اما آنچه که از همه پررنگ تر به نظر می رسید حضور چشمگیر تالشان هوشیار، غیرتمند و با نشاط آن سو بود که با چه شور شوق و حرارتی دوشادوش آذری ها در همان ساعات اولیه ی جنگ به جبهه ها شتافته بودند و بعد از فتح شهرهای اشغال شده ، سر از پا نشناخته و در خیابان ها به همراه دیگر اقوام ساکن در خاک آذربایجان به جشن و پایکوبی پرداختند.برای نگارنده ی این مقال که در سال های دور ـ و در جنگ اول در آن محل حضور فیزیکی (امداد و نجات)داشتم ، این صحنه ها ، زیبا و جلوه ای ویژه داشت.خصوصاً اینکه می دیدم تالش آن تالش گذشته نیست که در فقر سیاسی و فقدان تاریخی غرق شده و گول هر رسانه و یا قدرتی را خورده باشد و با هم وطنان آذری خود همراه و هم زبان گردید و همچون چهار استان تُرک نشین ایرانی و...لبیکی از دل سر می دهند از طرفی هم  از توانایی نظامی جمهوری آذربایجان  آگاه بودند و این که اگر جنگی مجدد صورت گیرد تمام قد ازکشورشان دفاع خواهند نمود و اگر غفلت شود ،نتیجه اش آن می شود که بارها به تلخی تجربه شده است. خصوصاً در قرن نوزدهم پس از جنگ های بین ایران و روسیه و با معاهده ننگین گلستان (1813میلادی) و سپس ترکمنچای (1828 میلادی) که بخشی از بدنه ی قوم نازنین شان(تالش) به عنوان غرامت جنگی به امپراتوری روسیه رسید. یا 90سال بعد با دسیسه ی رسول زاده ی مساواتی با پشتیبانی انگلیسی ها و دولت عثمانی به فریب تالشانی چون ذوالفقار احمد زاده انجامید و همه ی هست و نیست  و داشته  های فرهنگی  هنری به یادگار مانده  شان بر باد رفت و این بار جای خطایی باقی نمانده بود .چه خوب هم می دانستند تاریخ ریشه هایی به هم پیوسته است و عبرت آموختن در تاریخ تئوری خود را می طلبد .

وقتی که دیدند دولت ارمنستان در سرزمین اشغالی و در شهر شوشا، یا همان «شیشه» امواج رادیویی به نام «رادیو تالش» دایر نموده است ، هوشیارانه دست رد به چنین سیاست های تاریخ مصرف داری زدند  .چون که فعالین فرهنگی شان ،  آگاه به الفبای سیاسی بودند ومی دانستند که نه سازمان ملل متحد و نه هیچ کشوری در جهان حاضربه رسمیت شناختن خودمختاری قره باغ نشده اند. با این که سازمان ملل متحد با تصویب سه قطعنامه تجاوز ارمنستان به قره باغ را محکوم کرده بود و اصولاً با فرم ها و قواعد حقوق بین المللی سازگاری ندارد .اگر تاریخ را نادیده بگیرند و خطای گذشته را مجدداً تکرار نمایند ، شاید فاجعه ی نسل کُشی مشابه ی «کوزوو» را برای تالشان در پی داشته باشد و شاید دولت ارمنستان با اهرم  قرار دادن قوم تالش ، آذری های ساکن آن کشور را با تزریق نفرت امواج رادیویی و همایش های موسمی تحریک نماید  تا ذهنیت کهنه ی قتل عام این قوم در سال 1915 توسط تُرک های عثمانی که هر ساله دولت ارمنستان در جهان برایش کارناوال به راه می اندازد ،سندی مجدد برای آذری ها رقم بخورد و قربانی اصلی تالشانی باشند  که در تاریخ گذشته بارها تجربه ی تلخ آن را چشیده اند. نظیر آنچه که در پی می آید:

اما قبل از اینکه به دهه ی هفتاد شمسی برگردم و جنگ اول ارمنستان و آذربایجان را تحلیل نمایم ، لازم می دانم از جامعه ارامنه ی گیلان ـ ایران و جهان (خصوصاً ارامنه ی قزوین که سال های سال محل کارم در خیابان طالقانی و در چند قدمی کلیسای آن ها بودواز نزدیک می دیدم که چه مردمانی نجیب ، مهربان و آزاد اندیش و نیکو کاری هستند و پر آوازه ترین شان «آرسن میناسیان» را در شهر رشت داریم) یک پوزش خواهی داشته باشم و یادآوری اینکه نگارنده ی این مقال نامواژه ی ارامنه را صرفاً به جهت سیاست های توسعه طلبانه دولت ارامنه بکار برده است و نه جمعیت ارامنه ی آزاد اندیش .

باری؛ همانگونه که آمد در جنگ اولیه که به اشغال قره باغ انجامید ، مصادف شده بود با جنگ صربستان و نسل کُشی کوزوو که جهان را در آن سال ها به لرزه در آورده بود ،ایران اولین کشوری بود که با کمک بشردوستانه به یاری کشورهمسایه شتافت . ما هم با تیم امداد و نجات از طرف هلال احمر ، عازم خاک آذربایجان شدیم و در یکی از استان های همجوار با ارمنستان اسکان یافته و توانستیم  و در چهار نقطه ،  که مسیر آواره گان را شامل می شد اُردوگاه دایر نمودیم  نظیر: در«ایمیشلی»سه اُوردوگاه بنام های امام حسن (ع) 1و2و3، در منطقه ی صابر آباد اُردوگاه امام رضا(ع)،  در منطقه ی ساعتلی یک اُردوگاه و در حسن آباد نیزاُردو گاهی دیگربه یاری شان شتافتیم . این کمک ها به مدت سه سال به طول انجامید .بعد از آن نیز دولت آذربایجان آوارگان را در سراسر کشور اسکان داد ،هلال احمر ایران تا سال های بعد در باکو دفتر داشت.

در هفته های اول حضور، ما  با آواره گانی روبرو بودیم که از ترس جانشان ، تنها چند دست لباس با خود برداشته و در آن سوز سرمای آن منطقه ی سردسیری که برای خود ما امداد گران نیز جانسوز تر بود .در همان روزهای اول فردی به ما معرفی شد بنام «رفیق صمد اُف» که تکنیسین برق و از اهالی حسن آباد درجواریکی از اُردوگاه های ما بود. مردی خوش پوش و بذله گو و مهربان ـ و گویا از سواد سیاسی نسبتاً بالایی برخوردار بود . چون بعضی از بستگانش در خوی بودند و در رفت آمدها تا حدودی فارسی می دانست و رادیو های فارسی زبان را مدام گوش می کرد .در طول آن مدتی که در آن جا بودم یکبار دیده نشد  که لبخند از چهره اش زدوده شود.همیشه با صبوریت خاص خودش، مشکلات را پشت سر می گذاشت .با وجودی که آواره گان هم زبان خود را آنگونه می دید که خانه و کاشانه ی خود را رها کرده و در آن برف سنگین با بچه های شیرخواره به خود می لولیدند از دل آرام قرار نداشت .اما لبخندش را از ما دریغ نمی کرد و به همه ی ما آرامش می داد. با همه ی خصوصیاتی که داشت گفته می شد ، از واژه ی تالش بسیار حساس است .این را قبلاً برای امداد گران آذری زبانی که از هلال احمر تبریز در آنجا مستقر بودند ، ابرازداشته بود.

من نیز این مسئله را بهانه قرار داده و روزی که برای سیم پیچی وسایل الکترونیکی و نصب چراغانی چادرها به انبار تجهیزات آمده بود موضوع را با وی در میان گذاشتم .اول جا خورد و بعد صادقانه و خالصانه و اندکی هم هوشیارانه!  و با حُسن خُلق خاص اش رو کرد به من:«تولوشی؟»(یعنی تالشی؟) پاسخ دادم نه. تنها از سر کنجکاوی پرسیدم . ادامه داد:« تولوش داریم تا تولوش .ببینید تولوشی که در خدمت دشمن باشد با تولوشی که در جبهه در کنار آذری ها دارد با دشمن می جنگد و از وطنش دفاع می کند فرق دارد[سپس نگاهش را دوخت به اُردوگاه آواره گان ادامه داد]این ها را می بینی ؟ دست پخت همان هایی است که نام تولوش بر روی خود گذاشتند .مشکل ما نباید از جانب تولوش باشد.حرف ما مساواتی هاست  که این ها را بازی گرفته اند .مساواتی ها دنباله روی همان «اسلاو»ها هستند.می دانی «اسلاو»ها کیستند؟ همان هایی تاریخ باکو از آن ها شرم دارند و مرام شان بر می گردد به نژاد «رومانُف» ها که در زمان «ایوان مَخُوف» ، اقوام را به جان هم می انداختند و از آن ها بهره کشی سیاسی می کردند و چه بلاها بر سر همین تولوش ها نیاوردند.همین که لنین کبیر[نام لنین را با احترام می برد اما با استالین میانه ی خوبی نداشت] آمد و دیدند که تروتسکی با لنین کبیر زاویه دارد رفتند در جناح تروتسکی ، ذوالفقار احمد زاده را جلو انداختند که تولوش زبان بود. با وجودی که لنین کبیر همه چیز را به این ها داده بودو چیزی برای این ها کم نگذاشته بود .تاریخ های محلی شوراها را بروید بخوانید. آرشیو مرکزی مان در شهر باکو همه روزنامه های زمان لنین کبیر و استالین به بعد را دارد  و پژوهشگرانی که تمایل داشته باشند با آن ها همکاری می کنند، باکو رفتی برو ببین که کارنامه ی تک تک شان در لابلای تاریخ دیده می شود .روزنامه ، کتاب ، مجله ، مدرسه همه بصورت زبان محلی ـ حتا دانشگاه ها را نیز در اختیار داشتند.

شهرهای تولوش نشینی چون لنکران ، لریک ، یاردیملی ، ماساللی ، جلیل آباد ، بیله سوار ، سالیان و...همانند یک خودمختاری فرهنگی اداره می شد و در واقع تالشان بر خودشان حکومت می کردند .مسئولین از خودشان در"گورکوم»[کمیته ی حزب در شهرها] بودند . به خیال اینکه استالین نیز همانند لنین کبیر با اینها رئوف و مهربان خواهد بود.دیدم که با سرنگونی جمهوری دموکراتیک شان بر سر امثال احمدزاده ها چها آمد . جالب اینکه حتا آسیبی به تیمور بایرامعلی اٌف نرسید .می دانی چرا؟ چون در حزب کمونیست مسکو و در ک.گ.ب کسانی را داشت و دست اش پُر بودبا سازمان امنیت باکو همکاری می کرد . بعدها هم سال های سال برای تالش مقاله نوشت و به ستایش استالین پرداخت .اما آن ساده لوح هانی چون ذوالفقار احمد زاده ها هم جانشان رفت ، هم داشته های فرهنگی شان .همه ی نوشته ها و روزنامه هایی که بایرامعلی اُف از تالش نوشته در باکو نگهداری می شود .چرا به وی آسیبی نرسید؟مگر تولوش نبود؟! چون استالین به خوبی دریافته بود که مساواتی ها ایل و تبارشان عثمانی و آنهم در خدمت دولت انگلستان اند.شما هیچ می دانی همین احسان الله خان دوستدار ایرانی شما که به اینجا پناهنده شده بود چه کسانی کشتند؟ همین مساواتی ها . آنقدر دسیسه کردند تا در مُسکو به اسم جاسوس انگلیس حکم تیرش را صادر کردند.روایت این ها از خلق ، دروغ است .یک فریب کاری سیاسی آشکار است . آن هم بعد از دهه ها ریاکاری و با شعار به ظاهر زیبا و تأثیر پذیری از پروسترویکا و کلاسنست گورباچوف آمده اند به تشکیلات شان قوت بخشیده اند و کشور را به این حال و روز انداخته اند و این هم نتیجه اش! [این را زمانی به من گفت که ابوالفضل ایلچی بیگ رئیس جمهور وقت آذربایجان بود.هنوز نیّت علی اکرم همت اُف مشخص نشده بود]و ادامه داد، متأسفانه باز دارند تاریخ گذشته را تکرار می کنند .درد ما این هاست نه تولوش و...».

راستش در برابر اظهارات وی چیزی برای گفتن نداشتم و آن چه را که این تکنیسین برق از آن یاد می کرد نخوانده بودم.تنها اطلاعات ام از رهبران کشور شوراها بود و اندک اطلاعاتی از رسانه های تالشان جمهوری آذربایجان، خصوصاً ماکت چند تای شان از قبیل : روزنامه ، هفته نامه ، فصلنامه و... به قلم شخصی بنام [...] در شماره 2 گیله وا در سال 1371 به چاپ رسیده بود در برابر گفته های این شهروند آذری زبان ناتوان بودم.

یک ماهی از این گفتگوی مان نگذشته بود که تصادفی با خبر شدم در همان نزدیکی های اُردو گاه حسن آباد، مرکزبهداشتی هست که رئیس آن خانمی تالش زبان است و چند سالی ست که عروس یکی از این آبادی ها شده و بخش درمان روستاهای اطراف را اداره می کند.بلافاصله با رئیس پلیس آن منطقه و حفاظت اُردوگاه مان هماهنگ کرده و بعد از ظهری به منزلش رفتیم .همین که فهمید از تالشان ایرانم سریع ترش کرد و رو کرد به رئیس پلیس وخرده گیرانه اظهار داشت:«هیچ می دانی من در این جا غریبم و کیلومترها از شهرهای تولوش نشین به این جا منتقل شده ام .اگر این پچ پچه های درگوشی [در خصوص معاونت وزیر دفاع که تالش است و به کشور پشت کرده است !] که مردم در ارتباط با قره باغ می گویند صحت داشته باشد چه بسا مرا زنده به گور می کنند.شما خبرهای صربستان را نخوانده اید؟ که دسته دسته مردم مسلمان را زنده به گور می کنند .نمی بینید؟» شروع کرد به گریه کردن رئیس پلیس هم که فردی فوق العاده عاطفی ، خونگرم و حساس و مهربان بود ، تحت تأثیر وی قرار گرفت و ایشان نیز به گریه افتاد.آن روز، غم انگیزترین روزهایم بود . با پوزش خواهی از آن زن تالش زبان به وی قول داده شد از آمدن مان به منزل وی جایی درج نخواهد شد.

بعد از اتمام مأموریتم و خدا حافظی با افسران آذری و مسئولین محلی آن منطقه ، دیدم همان تکنیسین برق مرا در آغوش گرفت و گفت :«چوخ ایسترَم تولوش!» (دوستت دارم تالش!) و بازگشت به ایران گزارشات بیشماری در مطبوعات محلی  وکشور در ارتباط با جمهوری آذربایجان را به کرّات مرور نمودم .که از خواندنی و بیاد ماندنی ترین آن گزارش ها یکی به قلم استاد احمد قربان زاده1 بود که در جراید پژوهشی شهر رشت که در دهه ی هفتاد در بین مطبوعات گیلان نامی برای خود در کرده بود به چاپ می رسد .هنوز برای خواننده ی اهل فن به مثابه یک فیلم مستند ، با ارزش است . خصوصاً اینکه استاد قربان زاده ی عزیز با آن قلم شیوا و نثر سلیس خود آنچنان فضاسازی های قابل توجهی به گزارش داده بود که شگفت انگیز بود . نظیر :« نگاه ها آنچنان با تو آشناست که گویی سال هاست با آن چشمان راز دل گفته ایم .سربازان مرزبان با نگاه شان به تو خوش آمد می گویند و تو فکر می کنی این همان دوست و برادری ست که سال ها پیش گم کرده بودی .دوست داری به او بگویی :عزیز برادر! من و تو یکدیگر را گم نکردیم سالیانی دور در کاغذپاره ای و بر اساس بی اساسی عهدنامه ای ، پدران مان از یکدیگر جدا شدند و ما میراث خوار همان جدایی ها هستیم.»

بعدها استاد میرابوالقاسمی هم با هیئت ویژه ای از طرف استانداری گیلان به جمهوری آذربایجان سفر می کنند و روزی از مهمان نوازی های آن ها برایم سخن ها گفت که شرحش در این مقال نمی گنجد.یا استاد فریدون پوررضا و خیلی های دیگر از عزیزان گیلانی که بعد از استقلال، به  جمهوری آذربایجان سفر کردند (قبل از جنگ ارمنستان با جمهوری آذربایجان)در مطبوعات محلی در همان زمان بازتاب یافته است . همانگونه که در بالا آمد بعد از مراجعت به ایران و آنچه که علیه آذری ها چه در پیش گفتارهای کتاب های به ظاهر تالش وچه در جراید پژوهشی گیلان2 به صورت ناصواب برخلاف نیت تالشان آنسو بازتاب یافت و هرچه زمان به جلو رفت ، خصوصاً این که دولت ارمنستان به بهره گیری  از دانشگاه ایروان در جنگ روانی که با بهره برداری از واژه های باستانی و ساختگی و اسطوره ای به جنگ کشور همسایه می آمد، نگاه های تالش را در این سو دگرگون ساخت تا جایی که آمده بود:

« همت اُف با درجه ی سرهنگی به سرکردگی گردانی از تالشان در جنگ قره باغ شرکت کرد او خود عضو جبهه خلق [مساواتی] آذربایجان به رهبری ایلچی بیگ [رئیس جمهور وقت آذربایجان در زمان اشغال قره باغ]بود و در سال 1991 معاون وزیر دفاع (!) جمهوری آذربایجان شد .در گرماگرم جنگ قره باغ پس از آنکه نیروی باکو در حال عقب نشینی[دقت بفرمایید] بودند تغییر موضع داد و جمهوری خود گردان تالش مغان را بنیان گذاشت.پس از استقرار آتش پس و قدرت یافتن حیدرعلی اَف ، جمهوری خود خوانده مغان با حمله ی نظامی جمهوری آذربایجان ساقط شد .همت زاده ، دستگیر و به اتهام خیانت ، محاکمه  و به اعدام محکوم گردید.لیکن با پادرمیانی شورای اروپا مجازات وی به حبس ابد تبدیل شد .تا سال 2004 در زندان بسر برد .تا اینکه با فشارهای سازمان حقوق بشر از زندان آزاد و به اروپا پناهند شد .در سال 2013 سفری به ارمنستان و قره باغ نمود و در قره باغ در طی مصاحبه ای [دقت بفرمایید] اعلام کرد(!): «جنگ قره باغ جنگ تالشان نیست و از مردم خود در جمهوری آذربایجان خواست که در صورت بروز جنگ تازه در آن شرکت نکنند.» سطری حیرت آور که برای پژوهشگران باور نکردنی بود.

یعنی حکم این را دارد که حزب بعث به رهبری صدام آمده خرمشهر را به تصرف خود در آورده است و همزمان آن در بغداد رادیوی به اصطلاح آزادیبخش را برای اقوام ایران دایر و با امواج خود از هنرمندان ایسنو می خواهد که با آن رادیو همکاری نمایند.آیا من تالشی که وطنم اشغال شده و هم وطنانم در جبهه ی جنگ حضور دارند و رودررو با دشمن در جنگ و ستیز اند ، اگر بر فرض با آن موج رادیو خود را الوده نمایم گذشته از اینکه بار سیاسی و امنیتی دارد آیا در چنین موجی صلاح بود حضور می یافتم ؟!

حال خود را جای تالشان آنسو قرار دهیم .وقتی که امثال فخرالدین عباس اُف ها امواج رادیوشوشا را به رسمیت می شناسند که کشور ارمنستان با واژگانی تخریبی و امواج ناسیونالی می خواهد داشته های شهر اشغال شده را به نوعی حفاظت نماید . داشته هایی که سرژ سرکیسیان رئیس جمهور سابق ارمنستان به صراحت در سالگرد اشغال شهر شوشا در یک نشست خبری عنوان کرد و هم زمان آن  در ایران گروه بین المللی خبر گزاری تسنیم باز نشر داد:« شهر شوشا را در سایه ی بی ثباتی داخلی جمهوری آذربایجان بدست آوردیم ... در آن زمان آذربایجان در منازعات داخلی سیاسی بسر می برد و به هرج  ومرج داخلی پیش می رفت .همین مسئله کمک زیادی به ما کرد». (ملاحظه بفرمایید!)

نمی دانم آن خانم تالش زبانی که شرحش در بالا رفت بعد از گفتگوی همت اُف و یا فخرالدین عباس زاده هایی که در دامن امواج رادیوی شوشا افتاده بودند با شنیدن خبرچه حالی به وی دست داده بود؟و اصلاً در منطقه ی حسن آباد که حتا یک تالش زبان هم با وی نبود یکه و تنها با این سرنوشت غم انگیزی به نام تالش ، برای قوم وی رقم زده بودند از نفرت و خشم عده ای از آذری هایی که هنوز در دامن ناسیونالیزم کور«پان تُرکی» گرفتار آمده بودند جان سالم برده است ؟

در طول این سی سال که از قره باغ و جنگ خانمانسوز و تالشان آن سو خبرها مخابره می شد بیاد آن لحظه ها ـ که نکند آن زن تالش نیز همانند جنایت «کوزوو» به سرنوشت آن گرفتار آید گذرانده ام .هر زمان که در مطبوعات پژوهشی این سو و یا در شبکه های مجازی ، علیه جمهوری آذربایجان و آذری های آن سو تبلیغات سوئی صورت می گرفت ، آن پرده ی تالش را نیز در نظر داشتم . خوشبختانه وقتی که سه تن از فعالین فرهنگی و بنام تالش آنسو در طی نامه ای به رئیس جمهور وقت کشورمان با امضای آقاخان اُبیل اُف ، حقوق دان ، آرائیل عابدین اُف مدیر مجله ی هیرکان و رفیق جلیل اُف مدیر مرکزیت مدنیت تالش باکو از وی خواسته بودند که رادیوی احداث شده نه اینکه نفاق بین اقوام داخل آذربایجان را در پی دارد بل تالشان اینسو را نیز به مخاطره می اندازد که نشان از درایت و پختگی تالشان آنسو را نوید می دادو می رساند که امواج مهارنشدنی احساسات ناسیونالی را خود مدیریت کرده اند و همه ی آنچه را که در این سو علیه کشور جمهوری آذربایجان تبلیغ می شود نظیرتالشان در آن سو آزادی ندارند ، سرکوب می شوند، زندانی می شوند ، چنین و چنان می شوند و در لابلای همان مجلات که نسبتاً معتبر ترین شان «فصلنامه تحقیقات تالش»3 بود و دبیر صفحات اخبار علمی و فرهنگی تالش را یک غیر تالش به نام «...» بر عهده داشت یک به یک کتاب های چاپ شده در آن سوی مرز ، چراید چاپ شده همراه با سی دی ، نوار کاست ، سمن های رنگارنگ که مجوزگرفته بودند یک به یک انعکاس می یافت.یا جوانان تالشی که در آن سو برای اجرای موسیقی حضور می یافتند و در رادیوها  وتلویزیون های محلی باکو به گفتگو می پرداختند و مجدداَ همان گفتگوها با آب و تاب در مطبوعات شهرستان های غرب گیلان رله می شد . بی آنکه حتا دریابند ، اگر دولت باکو با تالشان چنین کردو چنان کرده چگونه اجازه یافته اید با همان رسانه ها گفتگو کنید.آن مسئولین رسانه ها هم دقت نکرده اند که دارند چه چاپ می کنند؟! آیا غیر از این است؟پس مجوزهای آن آثار فرهنگی از جمله کتاب ، مجله ، رادیو ، رُمان و... از چه مرجعی صادر شده بود؟!

تا بدانجا پیش رفتند که در سایت ها و جراید اینسو عنوان داشته بودند که «رُمان تالشی» در جمهوری آذربایجان منتشر شد.(رمانی که حتا گیلکان با آن سبقه ی فرهنگی و NGOهای جورواجوری که در اختیار دارند به زبان گیلکی ندارند. آنی هم که دارند یکی از ترجمه های خارجی است ). باز پرسش است ممیزی و مجوز این رمان را چه کسانی صادرنموده اند؟!

تُرکی! که دشمن تالش باشد آیا می آید مجوز «رمان تالشی» را صادر نماید؟ رمانی که تالشان ایران از آن محروم اند.اگر آذری زبان به فکر نابودی تالش باشد آیا می آید در انیستیتوی باکو با آرم و نام دانشگاه معتبر اش برای تالش آثار چاپ کند؟ آذری زبانی که چشم دیدن تالش را نداشته باشد ، آیا می آید جوانان تالشی که در این سو به آن کشور سفر می کند تریبون در اختیارشان قرار دهند تا از تالش اینسو برای  آنسو به تبلیغ بپردازد؟و...

این می رساند که آذری های جمهوری آذربایجان ، بجای این همه نفرتی که علیه شان از طرف یک عده پراکنده شده بودبا محبت و اخلاص و با آزادگی از کنارش گذشتند  و همراه با تالشان صبور آنسوهمه ی برنامه های از پیش تعیین شده ی به ظاهر فرهنگی هنری ادبی و تاریخی دانشگاه ایروان را نقش بر آب کرده و در پاسخ گویی به دولت شان بصورت مسالمت آمیز یک دل و هم زبان به خیابان ها ریخته و آن دست افشانی و پایکوبی را عرضه داشتند.بقول دانشمند نازنین مان مرحوم محمود پاینده لنگرودی :«تاریخ بزرگترین آموزگار است پند تاریخ را بکار ببندیم و از یاد نبریم».

  

منابع:

ـ سفر به منقار عقاب(گزارش سفر به جمهوری آذربایجان گیله وا شماره 13 تیر مرداد1372ص6.

ـ فصلنامه فرهنگ گیلان .سال چهارم شماره 15 و 16 پاییز و زمستان 81صص 45تا 50.

ـ فصلنامه تحقیقات تالش.سال اول شماره 2.زمستان 1380 صص57تا63.


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: